از لالايي كودكي تا خيرگي اين آفتاب انتظار ترا داشتم.در شب سبز شبكه ها صدايت زدم در سحر رودخانه در آفتاب مرمرها.و در اين عطش تاريكي صدايت مي زنم : اين دشت آفتابي را شب كنتا من، راه گمشده ا راپيدا كنم و در جا پاي خودم خاموش شوم.
Post a Comment
1 comment:
از لالايي كودكي
تا خيرگي اين آفتاب
انتظار ترا داشتم.
در شب سبز شبكه ها صدايت زدم
در سحر رودخانه
در آفتاب مرمرها.
و در اين عطش تاريكي صدايت مي زنم :
اين دشت آفتابي را شب كن
تا من، راه گمشده ا راپيدا كنم
و در جا پاي خودم خاموش شوم.
Post a Comment