این روزها که دور میشوی از من
یک جای دلم
خالی واژه ای
زمزمه می شود
آنقدر دور نشو
می ترسم ناغافل
در دوری واژه ها و پیامهایت
گم شوی
و من زیر این آوار تحمل
از بام تا شام
حسرت عصری را دارم
که در هم تنیده شدیم
یک جای دلم
خالی واژه ای
زمزمه می شود
آنقدر دور نشو
می ترسم ناغافل
در دوری واژه ها و پیامهایت
گم شوی
و من زیر این آوار تحمل
از بام تا شام
حسرت عصری را دارم
که در هم تنیده شدیم
2 comments:
زيبا بود...و غمگين!!
فدات عزيزم
سک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است ... بي تو
خشک و بی نشان
Post a Comment